سیدعلی و فاطمه ساداتسیدعلی و فاطمه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 26 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

فرشته های آسمانی که زمینی شدند

ماه گرد دوم

غنچه های نانازم سلام قربونتون بشم اللهی که اینقد ایام زود زود میگذره وشما هی روز به روز بزرگتر میشین انگار همین دیروز بود که دنیا اومدین چه زود دو ماه از عمر زیباتون گذشت قربونتون بشم ایشالا  که دویست ساله بشین خلاصه امشب شب تولد دوماهگیتون بود با بابایی جشن کوچولویی براتون گرفتیم البته که شما همه اش خواب بودین ولی خب عکساشو گرفتیم واون موقع که بزرگ شدین میبینین یه کیک کوچیک بودو شمع و منو بابا و شما دوتاخلاصه خیلی خوش گذشت و کیکم ما به جای شما خوردیم  بگم براتون از این دوماه ایام خیلی سخت میگذره تمام وقتم صرف شما دوتا شده یعنی به هیچ کاری نمیتونم برسم یه غذا گذاشتنم دیگه خیلی هنر برام  این روزا علی خیلی دل پیچه داره طوری که ه...
18 خرداد 1394

ماجرای مسلمان شدن پسرم

روز دوشنبه 28اردیبهشت94بعدازظهر بود که بابااحمد قراربود سید علی رو ببر ختنه بکنه چندروز قبلش بهم گفته بود که بعد چله شون ختنه اش میکنه و به همین دلیل من دل تو دلم نبود وخیلی از این موضوع ناراحت بودم وحالم اصلاخوب نبودخلاصه روز دوشنبه رسیدو بابا احمد همراه منو عمو نقی و زن عمورفتیم مطب دکتر اسماعیلی یه چند دقیقه ای تو مطب معطل شدیم تا اینکه بابایی و عمو و زن عمو تو رو بردن داخل اتاق ختنه ومنم که اصلا دلشو نداشتم که تو محوطه مطب وایسم چه برسه به اینکه برم داخل اتاقو به همین دلیل   پاشدم رفتم پشت در خروجی وایسادم واز بس تو فکر علی بودم همه اش صدای جیغ بچه تو گوشم بود و فکر میکردم که صدای علی منه خلاصه حالم بد تر شدو زدم زیر...
1 خرداد 1394
1